سخنی با دوست....








همنفس

یک نفس با ما نشستی خانه بوی گل گرفت...

از کودکی یادمان دادند که "آری آغاز دوست داشتن است"

واین مشق شبهای دراز عاشق بودنمان شد....

چشم که باز کردیم دیدیم سر تا پا عاشق شده ایم

بعد از مدتها که دانستیم "گرچه پایان راه ناپیداست"

صبر کردیم تا شاید تو بیایی و زمزمه کردیم"من به پایان دگر نیندیشم"

وقتی تو رفتی و فراموش کردی سالهای دیدارمان را قطع شد روزنه های

امید.من باز ساده وار و بی توقع در انتظار نشسته ام...دیگر چیزی نمی خواهم

برایم فقط خاطراتت مانده،و هنوز که هنوز است با خود می خوانم"که همین دوست داشتن زیباست"

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:,ساعت 1:43 توسط علی ربیعی فر|




مطالب پيشين
» الهه من....
» سخنی با دوست....
» مارگارت مید پر مخاطب ترین مردم شناس امریکایی
» راهکارهای مقابله با مشکلات روانی ناشی از بیماری های مزمن
» همینجوری....
» نا پیدا..........
» اولین کنگره روانشناسی اجتماعی ایران
» سومین کنگره سراسری هنردرمانی
» چهارمین کنگره انجمن روانشناسی ایران
» سومین کنگره سراسری پژوهش های روانشناسی بالینی
» خسته تر از همیشه...
» خداوندا.....
» تفاوتهاي اس ام اس خانم ها و آقایان
» این گونه نگاه کنیم...
» چرا جادوگران را به آتش می انداختند ؟!
» می خواستند سرش را ببرند...
» نتيجه ارتباط نا مشروع....
Design By : ParsSkin.Com